بحثها و نظرات گوناگونی در مورد نحوه بازسازی دندانهای روت کانال تراپی شده وجود دارد. از سویی پستهای پیش ساخته برای تمامی دندانها قابل تجویز نیستند و از طرف دیگر وقت و هزینه اضافی که پستهای ریختگی به دنبال دارند، مانع از کاربرد عمومی آنها می شود. در کنار این مسائل با عرضه رستوریشن های تمام پرسلنی کاربرد پستهای فلزی در زیر این رستوریشن ها زیبایی نهایی کار را کاهش می دهد. در این مقاله به ارائه نتایج برخی از پژوهشهای انجام شده بر روی روشهای مختلف بازسازی دندانهای روت کانال تراپی شده و نیز عرضه چند دستورالعمل کاربردی برای تصمیم در مورد نحوه بازسازی دندانهای روت کانال تراپی شده قدامی و خلفی پرداخته شده است؛ در بخش دیگر مقاله برخی از روشهای ساخت پستهای غیرفلزی مانند پستهای کامپوزیتی و زیرکونیوم اکساید ارائه شده است.
ترمیمهای کامپوزیت خلفی به دلیل انقباض ناشی از پلیمریزاسیون دچار میکرولیکیج می شوند. روشهای مختلفی برای کاهش این امر ارائه شده است. هدف از این تحقیق ارزیابی اثر استفاده از کامپوزیتهای Flowable و Condensable در میزان میکرولیکیج می باشد. حفره های کلاس II پروگزیمالی در ۷۰ دندان کشیده شده سالم انسان به نحوی که مارژین ژنژیوالی ۱ میلیمتر پایین تر از CEJ ختم گردد، تراشیده شد؛ سپس دندانها در ۷ گروه مختلف قرار گرفتند. در دو گروه بعد از استفاده از عامل اتصال دهنده عاجی، کامپوزیت Kerr Co.) Prodigy Condensable) به صورت لایه لایه یا توده ای (Bulky) قرار گرفتند. در ۳ گروه دیگر بعد از استفاده از عامل اتصال دهنده عاجی، کامپوزیت Tetric Flow به عنوان بیس قرار گرفت و بقیه حجم حفره توسط کامپوزیت هیبرید Vivadent Co.) Tetric Ceram) به صورت لایه لایه یا توسط Prodigy Condensable به صورت لایه لایه یا توده ای ترمیم گردید. در دو گروه دیگر رزین مدیفاید گلاس یونومر Fuji II LC به ضخامت ۱,۵ میلیمتر در کف حفره قرار گرفت و بقیه حجم دندان توسط Prodigy Condensable به صورت لایه لایه یا به وسیله کامپوزیت هیبرید Tetric Ceram ترمیم گردید. تمام دندانها بعد از ترمیم پرداخت و ترموسیکل شدند. بعد از قرار گرفتن در محلول فوشین ۰.۳% مقطع تهیه گردید. مقطع حاصله توسط استرومیکروسکوپ از نظر نفوذ رنگ مورد بررسی قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که تمام ترمیمها دارای درجاتی از میکرولیکیج بوده اند؛ همچنین پس از تحلیل آماری Kruskall-Wallis، بین ۷ گروه مورد بررسی هیچگونه تفاوت آماری در میزان میکرولیکیج مشاهده نشد (P=۰.۰۵۱)؛ سپس برای مقایسه دوبه دوی گروهها از آنالیز Mann-Whitney استفاده گردید. طبق این آنالیز بین گروههای مورد مطالعه با متغیرهای مختلف، تفاوت آماری مشاهده نشد؛ اگر چه گروه GI+DB+Tetric کمترین میزان میکرولیکیج و گروه bulk) DB+Cond.) بیشترین میکرولیکیج را نشان دادند. از عدم وجود تفاوت آماری بین روشها و مواد مختلف این مطالعه می توان چنین نتیجه گرفت که تاکنون هیچ روش یا ماده ترمیمی نتوانسته است میکرولیکیج را در مارژین های سمانی بطور کامل حذف کند و استفاده از کامپوزیت Flowable به جای رزین مدیفاید گلاس یونومر یا استفاده از کامپوزیت Condensable به جای کامپوزیت هیبرید معمولی، تاثیری در کاهش میکرولیکیج نداشته است.
مواد ترمیمی کامپوزیتی که امروزه به عنوان مواد ترمیمی همرنگ موارد استفاده فراوانی یافته اند، دارای مزایا و معایبی هستند. از جمله این معایب انقباض ناشی از پلیمریزاسیون کامپوزیت رزین است که قدرت باند کامپوزیت و عاج را تحت تاثیر قرار می دهد که سعی شده است این نقیصه با استفاده از انواع سیستمهای باندینگ برطرف گردد. هدف از این بررسی آزمایشگاهی، ارزیابی استحکام باند دو سیستم چسبنده عاجی چند مرحله ای SBMP) Scotch Bond Multi Purpose) و تک مرحله ای Excite توسط دو نوع کامپوزیت ایده آل ماکو و تتریک بود. تعداد ۶۰ دندان مولر انسانی سالم و بدون پوسیدگی انتخاب شدند. ابتدا دندانها دبریدمان و با رزین آکریلیک در مولد مانت گردیدند؛ سپس توسط فرز الماسی مینای سطح باکال حذف گردید و ۱ میلیمتر از سطح عاج نیز برداشته شد تا یک سطح صاف برای آزمایش فراهم گردد؛ سپس دندانها به دو گروه ۳۰ عددی براساس دو نوع چسبنده عاجی تقسیم شدند و طبق دستور کارخانه سازنده از آنها در سطح عاج اکسپوز، استفاده گردید؛ سپس هر گروه به دو زیر گروه ۱۵ عددی براساس نوع کامپوزیت تقسیم گردید و استوانه هایی از کامپوزیت مورد نظر به سطح عاج چسبانده و به مدت ۸۰ ثانیه Cure شد. از نمونه ها به مدت ۲۴ ساعت در محیط ۳۷ درجه سانتیگراد و رطوبت ۱۰۰% نگهداری شد و سپس توسط کراس هد تیغه ای با سرعت mm/min ۲ استحکام باند اندازه گیری گردید. نتایج آنالیز واریانس و تست دانکن با احتمال ۹۵% نشان داد که از نظر آماری دو عامل نوع ادهزیو و کامپوزیت در استحکام باند تاثیر متقابل دارند. قدرت باند دو نوع کامپوزیت با ادهزیوهای یکسان اختلاف معنی داری نداشت و در مقایسه دو نوع ادهزیو با هر یک از کامپوزیتها مشخص شد که استحکام باند کامپوزیت تتریک با (Excite (۲۸,۳۹ بیشتر از SBMP می باشد (۱۷.۹۸ مگاپاسکال)؛ همچنین بین چهار گروه آزمایشی اختلاف در قدرت باند فقط بین گروههای ترمیم شده توسط تتریک به همراه Excite با تتریک به همراه SBMP بود. این مطالعه نشان داد که قدرت باند کامپوزیت به عاج، تحت تاثیر وجود ماده چسبنده عاجی، نوع کامپوزیت و ساختمان عاج می باشد و چنانچه از کامپوزیت و ماده باندینگ عاجی هم خانواده استفاده شود، قدرت باند بالاتری به دست خواهد آمد.
سیستمهای باندینگ عاجی گرچه تا حدود زیادی سبب اتصال نزدیکتر و محکمتر کامپوزیتهای دندانی به عاج می شوند، اما هیچ یک از آنها قادر به حذف کامل پدیده میکرولیکیج نمی باشند. تنشهای ناشی از انقباض پلیمریزاسیون رزینهای کامپوزیت و حذف لایه اسمیر که در روش متداول Total Etch صورت می گیرد، نقش مهمی در پیشرفت میکرولیکیج و اثرات سو آن دارد. هدف از این مطالعه بررسی میکرولیکیج در روش تجربی (تغییر لایه اسمیر و اچ مینای لبه ای) و مقایسه آن با روش متداول Total Etch می باشد؛ به همین منظور در این مطالعه آزمایشگاهی، ۶۰ مولر سالم انسانی توسط کلرامین ۰,۵% ضد عفونی شدند و حفره های کلاس V در سطح باکال و ۱ میلیمتر بالاتر از محل اتصال مینا و سمان تعبیه شد. نمونه ها به طور تصادفی به ۶ گروه ۱۰ تایی تقسیم شدند. در گروه اول از روش Total Etch و کامپوزیت تتریک استفاده شد. در گروه دوم از روش Total Etch و کامپوزیت آریستون استفاده شد. گروه سوم حاوی لاینر توصیه شده سیستم آریستون و کامپوزیت آریستون بود. در گروه چهارم از روش تجربی (تغییر لایه اسمیر و سیل لبه های ترمیم توسط کامپوزیت Flowable) و کامپوزیت تتریک استفاده شد. گروه پنجم شامل روش آزمایشی تجربی و کامپوزیت آریستون بود و در گروه ششم فقط از تغییر لایه اسمیر و کامپوزیت تتریک استفاد شد و لبه های ترمیم سیل نشدند. پس از ترموسایکلینگ و رنگ آمیزی توسط فوشین بازی ۲%، نفوذ رنگ در برش وسط ترمیمها توسط استرئومیکروسکوپ بررسی شد. جهت تحلیل آماری از آزمونهای Wilcoxon Sign و Kruskal Wallis استفاده شد. نتایج نشان داد که میزان میکرولیکیج در سیستم آریستون (گروه سوم) به طور معنی داری (P<۰.۰۵) بیشتر از برخی گروهها (اول، دوم و پنجم) بود. اختلاف میکرولیکیج میان سایر گروهها معنی دار بود.
بیان مساله: در مورد استفاده از پست های شیشه ای (بایوگلاس) تحقیقات اندکی صورت پذیرفته است. هدف: این مطالعه کلینیکی با هدف مقایسه تاثیر دو نوع پست شیشه ای و فلزی پیش ساخته در اجرای کلینیکی ترمیم های وسیع کامپوزیت در دندانهای قدامی بالا انجام شد.
روش بررسی: تعداد ۶۰ عدد دندان قدامی اندو شده فک بالا که دارای انهدام افقی یا عمودی در تاج بودند، انتخاب شدند. دندانها براساس نوع پست، به دو گروه ۳۰ تایی پاراپست فلزی و پست بایوگلاس تقسیم شدند. هر گروه براساس نوع بایت قدامی بیمار به سه زیر گروه نرمال، بایت عمیق و نوک به نوک تقسیم گردید. برای پست شیشه ای به میزان یک سوم طول کانال و برای پست فلزی دو سوم طول کانال خالی شد. پس از اچ کردن با اسید فسفریک ۳۷% و کاربرد ماده باندینگ عاجی Syntac در عاج تاج و ریشه، از Duo Cement برای چسباندن پست بایوگلاس و از کامپوزیت رزین خود سخت شونده Degufil برای چسباندن پست فلزی پیش ساخته استفاده شد. ترمیم تاج دندانها با استفاده از کامپوزیت هیبرید Heliomalor انجام شد. بیماران از نظر یافته های کلینیکی، رادیوگرافیک و شکست ترمیم هر سه ماه یک بار و تا ۱,۵ سال پیگیری شدند. جهت تحلیل نتایج از آزمون دقیق فیشر و پیرسون استفاده شد (P=۰.۰۵).
یافته ها: در هیچ یک از موارد رادیوگرافی ضایعه پری آپیکال را نشان نداد. استفاده از سیمان رزینی و ماده باندینگ عاجی موجب افزایش سیل پست گردید. نوع پست تاثیر قابل ملاحظه آماری در میزان موفقیت کلینیکی ترمیم ها نداشت و گیر ترمیم نیز با دو نوع پست یکسان بود. نوع انهدام تاج تاثیر قابل ملاحظه ای در میزان موفقیت ترمیم نداشت. نوع بایت قدامی بیمار تاثیر قابل ملاحظه ای در میزان موفقیت داشت؛ زیرا در کل نمونه ها %۶,۶ شکست مشاهده شد که شامل کنده شدن ماده ترمیمی و مربوط به بیمارانی بود که دارای بایت عمیق بودند.
نتیجه گیری: در ترمیم های وسیع کامپوزیت در بیماران با بایت عمیق لازم است از پست شیشه ای و پاراپست به صورت محتاطانه تری استفاده شود.
هدف: مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیرکاربرد کامپوزیت نوری وشیمیایی بر باندگلاس آینومر نوری به عاج دندان انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی (In- vitro), ۴۰ دندان پرمولر انسانی انتخاب و به چهار گروه زیر تقسیم شدند. در گروه ۱, فقط گلاس آینومر نوری با ضخامت ۱ میلیمتر بر روی سطح عاج قرار گرفت. در گروه ۲, گلاس آینومر نوری با ضخامت ۱ میلیمتر و کامپوزیت شیمیایی ضخامت ۲ میلیمتر و به صورت توده قرارداده شد. در گروه ۳, گلاس آینومر نوری با ضخامت ۱ میلیمتر- کامپوزیت نوری به ضخامت ۲ میلیمتر و به صورت دو لایه ۱میلیمتری قرار گرفت. در گروه ۴, گلاس آینومر نوری با ضخامت ۱ میلیمتر- اچینگ با اسید فسفریک ۳۷% به مدت ۱۰ ثانیه- کامپوزیت نوری به ضخامت ۲ میلیمتر و به صورت ۲ لایه ۱ میلیمتری قرار گرفت. اندازه درز در حد فاصل گلاس آینومر دندان و گلاس آینومر-کامپوزیت با استفاده از میکروسکوپ الکترونی مشخص گردید و با آزمونهای آماری ANOVA وt-student تجزیه و تحلیل شد. نمونهها از نظر بروز ترک درمواد نیز بررسی شدند.
یافتهها: درگروههای ۱ و۲ هیچ درزی در حدفاصل گلاس آینومر- عاج دندان و ترک در گلاس آینومر مشاهده نشد. در گروه ۳ در حد فاصل گلاس آینومر- کامپوزیت نوری، درز مشاهده شد ولی ترک در همه نمونهها در گلاس آینومرنوری مشاهده شد. در گروه ۴ در هردو حد فاصل, درز وجود داشت و ترکهای شدیدی نیز در گلاس آینومرنوری مشاهده گردید. کمترین میزان درز مربوط به گروه ۱ و۲ و بیشترین میزان مربوط به گروه ۴ بود و بین میزان درز در گروههای ۳ و ۴ با گروه شاهد و گروه ۲ اختلاف معنیداری وجود داشت (۰۵/۰P<)
نتیجهگیری: با توجه به شرایط این تحقیق، با کاربرد کامپوزیت شیمیایی بر روی گلاس آینومر نوری, هیچگونه درز و ترکی بروز نکرد و ترمیم کاملاً یکپارچه بود؛ اما کاربرد کامپوزیت نوری و نیز اچ کردن گلاس آینومر نوری قبل از کاربرد کامپوزیت نوری, بروز درز و ترک را تشدید نمود.
بیان مسأله: با وجود پیشرفتهای صورت گرفته در زمینه کامپوزیتهای دندانی، هنوز مقاومت، استحکام و پایداری این مواد برای استفاده در نقاط پرتنش نیاز به بررسی بیشتر دارد. تحقیق و نوآوری در زمینه فیلرها یکی از راههای بهینهسازی کامپوزیتهای دندانی است.
هدف: مطالعه حاضر با هدف تعیین اثر نوع فیلر بر خواص مکانیکی کامپوزیتهای دندانی انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی برای بررسی اثر نوع فیلر بر کامپوزیتهای دندانی، کامپوزیتهای آزمایشی تهیه شدند. رزین مورد استفاده در تمام گروههای آزمایشی یکسان و شامل ۷۰% وزنی Bis-GMA و ۳۰% وزنی TEGDMA بود. برای بررسی نوع فیلر، فیلرهای شیشه، لوسیت و لیتیوم دی سیلیکات تهیه و پس از آغشته شدن به سایلن به روش دستی با رزین مخلوط شدند تا کامپوزیتها ساخته شوند. برای تمامی گروههای آزمایشی ۶ نمونه برای هر آزمون مکانیکی در نظر گرفته شد. آزمونهای مکانیکی شامل آزمون DTS و استحکام خمشی (flexural strength) بود که به روش استاندارد انجام شد. مدول خمشی (flexural modulus) نمونهها نیز پس از آزمون خمش به دست آمد. اطلاعات جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و آزمون One-way ANOVA مورد تحلیل آماری قرار گرفتند. ۰۵/۰P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: نوع فیلر بر استحکام خمشی کامپوزیت مؤثر بود و فیلرهایی با استحکام بیشتر سبب افزایش استحکام خمشی کامپوزیت شد (۰۵/۰P<) ولی بر DTS اثر قابل ملاحظهای نداشت. نوع فیلر بر مدول خمشی نیز تأثیر داشت. با افزایش استحکام فیلر (فیلرهای نوع high lucite و lithium disilicate) مدول خمشی بالاتر شد.
نتیجهگیری: استحکام خمشی از خصوصیات مهم ماده ترمیمی است که از طریق کاربرد فیلرهای سرامیکی در ساختمان کامپوزیت دندانی افزایش مییابد و نتایج این مطالعه میتواند کمکی در جهت تولید کامپوزیتهای مقاومتر باشد تا استفاده از آنها در همه شرایط امکانپذیر شود.
بیان مسأله: آلودگی سطح عاج به خون در حین ترمیم دندانها میتواند استحکام اتصال مواد چسبنده به عاج را تحت تأثیر قرار دهد. روشهای مختلف پاکسازی خون نیز ممکن است تأثیر آلودگی را از بین ببرد و استحکام اتصال را افزایش دهد. هدف: مطالعه حاضر با هدف ارزیابی تأثیر آلودگی خون بر استحکام باند برشی کامپوزیت و کامپومر به عاج با استفاده از ادهزیو
Promt L-Pop و مؤثر بودن اصلاحسازیهای مختلف سطح بر روی استحکام باند انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه آزمایشگاهی، سطح عاج اکلوزالی ۱۲۰ دندان مولر سالم انسان با سنبـاده grit۶۰۰ سائیـده شد؛ نمونهها به ۵ گروه۱۲ تایی (گروههای F۱-F۵) برای کامپومر و ۵ گروه۱۲تایی (گروههای Z۱-Z۵) برای کامپوزیت تقسیم شدند. پس از کاربرد ماده ادهزیو (۳M -ESPE USA) Prompt L-Pop بر سطح عاجی تمام نمونهها، سطح آماده شده، به جز در مورد گروههای F۱ و Z۱ (شاهد) به خون تازه انسانی آغشته شد؛ نمونههای گروههای F۲ و Z۲ تحت هیچ عملیاتی قرار نگرفتند. نمونهها در گروههای F۳ و Z۳ با آب شسته شدند؛ در گروههای F۴ و Z۴ شستشو با آب انجام و از ادهزیو نیز استفاده شد؛ نمونههای گروههای F۵ و Z۵ با هیپوکلریت سدیم شسته شدند و برای آنها مجدداً از ادهزیو استفاده شد. با استفاده از قالبهای پلاستیکی، مواد ترمیمی کامپومر و کامپوزیت به ترتیب بر سطح عاجی آماده شده گروههای مختلف F و Z قرار داده و سخت شدند. پس از اعمال چرخههای حرارتی، استحکام اتصال، نوع شکست و مورفولوژی، فصل مشترک ماده ترمیمی و عاج مورد ارزیابی قرار گرفت. اطلاعات جمعآوری شده با استفاده از آزمونهای آماری تحلیل واریانس عاملی، تحلیل واریانس یکطرفه، دانکن، t-student و Chi-Square مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. ۰۵/۰P به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: ماده ترمیمی کامپومر به طور معنیداری استحکام باند بالاتری در مقایسه با کامپوزیت نشان داد (۰۰۱/۰P<). در گروههای کامپومر به جز تفاوت بین دو گروه F۴ و F۵ تفاوت بین تمام گروهها به طور دوبه دو معنیدار بود. در گروههای کامپوزیتی به جزتفاوت بین دوگروه Z۱ وZ۴ و همچنین بیندوگروه Z۲ و Z۳ تفاوت بین بقیهگروهها، به طور دوبهدو معنیدار بود. فروانی نوع شکست در گروه کامپومر ۸/۴۴% ادهزیو و ۲/۵۲% mixed و در کامپوزیت ۶۰% ادهزیو و ۴۰% mixed بود.
نتیجهگیری: یافتههای مطالعه حاضر نشان داد که استحکام اتصال به عاج در ماده ترمیمی کامپومر به طور کلی و بخصوص بعد از شستشوی سطح با آب به طور مشخص بیش از کامپوزیت است. آلودگی سطح با خون باعث کاهش مشخص استحکام باند در هر دو ماده میگردد. شستنخون با آب و استفاده مجدد ادهزیو، استحکام باند کامپوزیت را به حد گروه شاهد و در کامپومر به طور مشخص به بیش از آن میرساند. شستن خون با هیپوکلریت سدیم و استفاده مجدد ادهزیو، استحکام باند هر دو ماده را به طور مشخص به بیش از گروه شاهد افزایش میدهد.
بیان مسأله: fracture properties یک پیشنیاز اساسی برای ارزیابی خصوصیات یک ماده شکننده میباشد. مواد رزین کامپوزیتی کاربرد وسیعی در دندانپزشکی امروزی دارند و جزو مواد شکننده محسوب میشوند؛ یکی از مهمترین آزمونهای بررسی fracture properties آزمون (FT) fracture toughness میباشد که اطلاعات ارزشمندی در مورد خواص و ماهیت ماده در برابر شکست ارائه میدهد.
هدف: مطالعه حاضر با هدف اندازهگیری fracture toughness کامپوزیت ایدهآل ماکو (تولید داخل) و مقایسه آن با نمونههای خارجی انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی، نمونههای مواد رزین کامپوزیتی شامل: الف- Tetric Ceram (Ivoclar-Vivadent)، ب- Brilliant (Coltene/Whaledent)، ج- SpectrumTPH (Dentsply) و د- Ideal Macoo (Ideal- Macoo) در مولد مخصوص که یک ناچ به شکل V با زاویه ۹۰ درجه در آن تعبیه شده بود، پک و با light curing به مدت ۱۲۰ ثانیه پلیمریزه شدند (تعداد=۱۵)؛ سپس نمونهها در آب مقطر با دمای ۳۷ درجه سانتیگراد به مدت ۴۸ ساعت قرار گرفتند. آزمون نمونهها در دستگاه Zwick Universal Testing Machine با اعمال نیرو از یک رولر سیلندری شکل روی ناچ تعبیه شده در نمونهها انجام گرفت (mm/min۵/۰). از دادههای بهدست آمده میزان FT محاسبه شد (KIC و torque to fracture). برای تحلیلدادهها از آزمون آماری One-way ANOVA و آزمون Tukey HSD استفاده شد.
یافتهها: مقدار میانگین KIC و torque to fracture برای هر یک از مواد مورد آزمون به ترتیب زیر بود:
۰۸/۳ (الف± ۴۲/۰, ۹۹/۱۶ ±۳۴/۲ ۸۸/۲ (ب ± ۶۳/۰, ۰۴/۱۶ ± ۹۸/۱
۴۰/۳ (ج± ۵۳/۰, ۷۵/۱۸ ±۹۳/۲ ۸۷/۲ (د ± ۴۶/۰, ۷۸/۱۵ ± ۵۷/۲ N/mm±SD, MN/m۳/۲±SD
نتایج آنالیز آماری بیشترین میزان T و KIC را در گروه ج نشان داد که به طور معنیداری با گروههای ب و د تفاوت داشت (۰۵/۰P<). میانگین T و KIC مربوط به کامپوزیتهای گروههای الف، ب و د از نظر آماری با هم تفاوت معنیداری را نشان ندادند (۰۵/۰P>).
نتیجهگیری: با ارزیابی fracture toughness مواد مورد مطالعه در این تحقیق، میزان FT مربوط به رزین کامپوزیت SpectrumTPH (Dentsply) به طور معنیداری بیشتر از کامپوزیت ایدهآل ماکو تولید داخل بود. اما میانگین FT کامپوزیت ایدهآل ماکو با سایر مواد خارجی مورد آزمون تفاوت معنیداری را نشان نداد که میتوان آن را قابل قبول دانست.
بیان مسأله: مقاومت سایشی نسبتاً ضعیف کامپوزیتهای دندانی در نواحی تحت فشار اکلوزالی خلفی، استفاده وسیع ازاین ماده را در کلینیک محدود کرده است.
هدف: مطالعه حاضر با هدف ارزیابی سایش سه جزئی کامپوزیت لوسیت انجام شد. در این کامپوزیت از یک فیلر جدید (لوسیت: (KAlSi۲O۶، استفاده و مقاومت سایشی این کامپوزیت با سایش کامپوزیت شیشه (glass) که دارای فیلر شیشه آلومینیوم-باریوم سیلیکات است، مقایسه گردید.
روش بررسی: در این مطالعه مداخلهای که در پژوهشگاه پلیمر ایران انجام شد، در هر گروه ۵ نمونه جهت مطالعه قرار گرفت. شمشهای تمام سرامیک بر پایه کریستالهای لوسیت با نام تجاری (Ivoclar-Vivadent) IPS Empress®، توسط آسیاب گویچهای خرد و از الک شماره ۸۰۰ گذرانده شدند. فیلرهای سایلن زده شده شیشه و لوسیت با مونومربیس فنل گلایسیدیل متاکریلات BisGMA)) و تری اتیلن گلیکول دی متاکریلات (TEGDMA) به صورت دستی مخلوط و کامفورکوئینون و آمین به عنوان شروعکننده نوری اضافه شد. درجه تبدیل باندهای دوگانه (DC) کامپوزیتها بعد از پلیمریزه نوری و حرارتی توسط طیف سنج مادون قرمز(FTIR) اندازهگیری شد. خمیرهای آماده شده کامپوزیت شیشه، لوسیت و همچنین کامپوزیت تجارتی تتریک سرام به طور جداگانه، در قالب شفاف پلکسی گلاس قرار گرفتند و نوری با شدت mw/cm۲ ۷۰۰ به مدت ۴۰ ثانیه، از هر طرف تابانده شد؛ سپس نمونهها در کورهای با دمای ۱۲۰ درجه سانتیگراد به مدت ۵ ساعت قرار گرفتند تا میزان DC به حداکثر مقدار ممکن برسد. آزمون سایش نمونهها، درون ظرفی که توسط یک موتور با سرعت ۵۰ دور در دقیقه میچرخید، صورت گرفت. این ظرف حاوی پودر پامیس با مش ۱۵۰ بود و پودر پامیس به منزله جزء سوم که نمونهها را میسایید، عمل کرد. میزان کاهش وزن نمونهها توسط ترازو با دقت چهارصدم اعشار بعد از هر ۵۰ ساعت اندازهگیری شد. بعد از اتمام سایش نمونهها، از سطح سائیده شده تصاویر SEM گرفته شد. اطلاعات جمعآوری شده با استفاده از آزمونهای آماری ANOVA و Tukey HSD مورد تحلیل قرار گرفتند. ۰۵/۰P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: بین میزان سایش نمونههای کامپوزیتی در سه گروه مختلف کامپوزیت تفاوت معنیداری وجود داشت؛ بیشترین و کمترین سایش به ترتیب در گروه کامپوزیت شیشه (۲۸%) و کامپوزیت لوسیت (۱۹%) به وجود آمد. احتمالاً تفاوت در میزان سایش نمونهها به نوع فیلر، تبلور (crystallinity) و سختی (hardness) فیلرها مرتبط است. سایش کامپوزیت تتریک سرام ازکامپوزیت لوسیت بیشتر و از کامپوزیت شیشه کمتر بود (۲۲%).
نتیجهگیری: معرفی این فیلر جدید به عنوان جایگزینی برای فیلر شیشه، میزان سایش کامپوزیت را به طور چشمگیر کاهش داد و تحقیقات بیشتر روی خواص این کامپوزیت میتواند در جهت معرفی یک کامپوزیت با خواصمکانیکی بالا به سازندگان آن مثمرثمر باشد.
زمینه و هدف: لامپهای هالوژنه از کاربردیترین دستگاههای تابش در دندانپزشکی میباشند. دستگاههای تابش جدید ازجمله دیودهای منتشر کننده نور, اخیرأ به بازار عرضه شده است. یکی از عوارض جانبی پلیمریزاسیون نوری، افزایش دما است که اگر از حد مشخصی بیشتر شود، تهدید و خطری برای سلامتی پالپ محسوب میشود. در این افزایش دما علاوه بر نوع دستگاه، نوع کامپوزیت مورد استفاده نیز ممکن است تأثیر داشته باشد. هدف از این مطالعه ارزیابی میزان افزایش دما در دو نوع کامپوزیت دندانی، پلیمریزه شده با دو نوع دستگاه تابشی با روشهای مختلف تابش بود.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی دو نوع کامپوزیت هیبرید (Tetric Ceram) ونانوفیلد (Filteke Supreme) با رنگ A۲ و دو دستگاه تابشی هالوژنه، Coltolux ۵۰ با توان تابشی mW/cm۲۳۵۰ وOptilux ۵۰۱ با توان تابشی mW/cm۲۱۰۳۰-۱۰۰ و یک دستگاه تابشی دیود Ultralume-۲ با شدت تابشی mW/cm۲۶۲۰ استفاده شد. Optilux ۵۰۱با دو نوع روش تابشی استاندارد وRamp مورد استفاده قرار گرفت. ۵ نمونه از هر کامپوزیت در قالبی با ابعاد مشخص قرار داده شد و تحت تابش با دستگاههای تابشی مختلف قرار گرفتند. میزان تغییرات دمایی، توسط ترموکوپل نوع K اندازهگیری شد. دادههای به دست آمده توسط تحلیل واریانس یک طرفه و دو طرفه وآزمون مقایسه چندگانه توکی مورد بررسی آماری قرار گرفتند. ۰۵/۰P< به عنوان سطح معنی داری در نظر گرفته شد.
یافتهها: نوع دستگاه و روش تابش نور در کامپوزیت تتریک سرام از نظر افزایش دمای کلی و ناشی از تابش تفاوتهای معنی داری داشت (بیشترین مقدار دردستگاه هالوژنه با توان بالا با روش تابشی استاندارد ودستگاه LED و کمترین مقدار در دستگاه هالوژنه با توان پایین)؛ ولی افزایش دمای ناشی از واکنش، اختلاف معنی داری نشان نداد. در کامپوزیت سوپریم نیز افزایش دمای کلی و ناشی از تابش مانند کامپوزیت تتریک سرام بود؛ ولی در افزایش دمای ناشی از واکنش، تنها بین دستگاه هالوژنه توان بالای Ramp و دستگاه هالوژنه توان پایین اختلاف معنی دار به دست آمد. نوع کامپوزیت در حداکثر افزایش دمای کلی، ناشی از تابش و ناشی از واکنش تأثیر معنی داری داشت و کامپوزیت تتریک سرام مقادیر بیشتری نسبت به سوپریم نشان داد. در مورد زمان رسیدن به حداکثر دمای ناشی از واکنش بین دستگاهها و روشهای مختلف تابش در هر دو نوع کامپوزیت تتریک سرام و سوپریم تفاوتهای معنی داری به دست آمد (در دستگاه هالوژنه با توان بالا با روش استاندارد، کمترین زمان و در دستگاه هالوژنه توان بالا با روش Ramp، بیشترین زمان بود). نوع کامپوزیت نیز در زمان رسیدن به حداکثر دمای ناشی از واکنش تأثیر معنی داری داشت و در کامپوزیت سوپریم بیشتر از تتریک سرام بود.
نتیجهگیری: بر طبق یافتههای مطالعه حاضر، دستگاه تابشی هالوژنه با توان بالا و دیود منتشر کننده نور آبی در طی پلیمریزاسیون کامپوزیتهای دندانی حرارت قابل ملاحظهای ایجاد میکنند که احتمال دارد به پالپ دندان صدمه برسانند.
زمینه و هدف:یکی از مشکلات رایج در ترمیمهای کامپوزیتی، ریزنشت از لبههای ترمیم میباشد. استفاده از سیستمهای چسبنده که باند مطلوب با دندان برقرار میکنند، میتواند در کاهش ریزنشت مؤثر باشد. تحقیق حاضر با هدف مقایسه چهار سیستم چسبنده عاجی در کاهش میزان ریزنشت ترمیمهای کامپوزیت رزین در دندانهای شیری و دائمی انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی، حفرات کلاس V در ۸۰ دندان کانین شیری و ۸۰ دندان پرهمولر دائمی کشیده شده سالم انسان، به گونهای که حاشیه اکلوزالی حفرات در مینا و لبه لثهای آنها در حدود ۱ میلیمتر پایینتر از CEJ قرار داشته باشد، تعبیه گردید. دندانها به دو بخش دائمی و شیری که هر کدام شامل ۴ گروه ۲۰ تایی بودند، تقسیم شدند. حفرات در چهار گروه دندانهای دائمی توسط چهار سیستم چسبنده شامل،Scotchbond Multipurpose ، Single Bond، Clearfil SE Bond و Prompt L-Pop و با کامپوزیت رزینهای مربوطه ترمیم گردیدند. همین روند در ۴ گروه دندان شیری انجام گرفت. پس ازپرداخت ترمیمها و انجام ترموسیکل، نمونهها در محلول فوشین ۵/۰% به مدت ۲۴ ساعت نگهداری شدند. بعد از آن در جهت باکولینگوالی برش داده شده و برای بررسی نفوذ رنگ در زیر استریومیکروسکوپ قرار گرفتند. جهت مقایسه ریزنشت بین گروهها از آزمون کروسکال والیس و آزمون تکمیلی Dunn استفاده گردید و ۰۵/۰>P به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: بررسی بر روی چهار سیستم چسبنده در دندانهای دائمی در مارجین اینسیزالی و لثهای و در مارجین اینسیزالی دندانهای شیری اختلاف معنی داری نشان داد (به ترتیب ۰۰۰/۰P=، ۰۰۲/۰P=، ۰۰۰/۰P=). با مقایسه عملکرد هر یک از سیستمهای آزمایشی به طور جداگانه بین دندانهای دائمی با شیری و در دو مارجین اینسیزالی و لثهای تفاوت قابل ملاحظهای مشاهده نشد. تنها PLP اختلاف آماری واضحی را در ریزنشت مارجین لثهای نشان داد (۰۰۹/۰P=). به طوری که کاربرد PLP در دندانهای شیری نسبت به دائمی، سیل سرویکالی بهتری را نشان داد. CSEB نتایج قابل قبولی را در کاهش ریزنشت حاشیه سرویکالی و اینسیزالی دندانهای شیری به همراه داشت.
بحث و نتیجهگیری: عملکرد سیستمهای SBMP، SB و CSEB در دندانهای شیری و دائمی، میتواند با نتایج قابل قبول کلینیکی همراه باشد و تنها PLP (به استثنای مارجین لثهای شیری) در کاهش ریزنشت، عملکرد ضعیفی را نشان میدهد. با توجه به اهمیت سهولت و کوتاهی مراحل کلینیکی در کودکان و نیز نتایج مطلوب CSEB در دو حاشیه مینایی و عاجی دندانهای شیری، به نظر میرسد که میتوان از این سیستم در کاهش ریزنشت ترمیمهای کامپوزیت رزین بهره گرفت
زمینه و هدف: عرفی کامپوزیتهای packable در سالهای اخیر، امکان ترمیم دندانهای خلفی با این مواد را فراهم آورده است. هرچند کاهش انقباض پلیمریزاسیون و نزدیکی ضریب انبساط حرارتی آنها به دندان، استرس وارده به ساختمان دندان را کاهش میدهد؛ اما ویسکوزیتۀ بالا، ممکن است سبب تطابق کمتر شود؛ بنابراین به طور واضح نمیدانیم که آیا این مواد میتوانند سبب استحکام ساختمان دندان شوند یا خیر؟ هدف از مطالعه حاضر ارزیابی مقاومت به شکست دندانهایی است که به روشهای مختلف جایگزینی و curing، با کامپوزیت packable یا هیبرید ترمیم شدهاند.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی- مداخلهای ۷۵ دندان پرهمولر سالم به صورت تصادفی به ۵ گروه ۱۵ تائی تقسیم شدند.گروه اول به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شد و بر روی بقیۀ دندانها ابتدا حفرات مزیواکلوزودیستال مشابه یکدیگر تراش داده شد. در گروه دوم، دندانها با کامپوزیت اسپکتروم (هیبرید) به روش incremental و با شدت نوری ۲mw/cm۵۰۰ پر شدند. در گروه سوم، از کامپوزیت (packable) Surefil ، با روش incremental و شدت نوری mw/cm۵۰۰ استفاده شد. دندانهای گروه چهارم و پنجم با کامپوزیت Surefil و روش bulk پر شدند. با این تفاوت که در گروه چهارم شدت نوری ۲mw/cm۵۰۰ و در گروه پنجم روش
ramp (۲mw/cm۹۰۰-۱۰۰) به کار رفت. بعد از ترموسایکل، نیروی مقاومت به شکست توسط Universal Testing Machine ارزیابی شد. برای تعیین درجۀ تبدیل مونومر به پلیمر (DC یا Degree of Conversion) در عمیقترین ناحیه از روش FTIR (Fourier Transformation Infrared) استفاده شد که روش کار در گروههای مورد آزمایش (A-D) مشابه با گروههای آزمایش مقاومت به شکست (۲-۵) بود. از آزمون آنالیز واریانس یک طرفه و Tukey HSD برای بررسی نتایج استفاده و ۰۵/۰P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: مقاومت به شکست در گروه کنترل به صورت معنی داری بیش از سایر گروهها بود؛ ولی در بین گروههای ترمیم شده تفاوتی از لحاظ آماری وجود نداشت. DC برای کامپوزیت اسپکتروم به طور قابل توجهی بیشتر از Surefil بود. روش bulk و شدت نوری ۲mw/cm۵۰۰ سبب کاهش DC گردید. DC در روش bulk و شدت نوری بالا به روش ramp با روش incremental و شدت نوری ۲mw/cm۵۰۰ تفاوت معنی داری نداشت.
نتیجهگیری: روش جایگزینی، شدت و نحوه تابش و نوع کامپوزیت بر مقاومت دندانها به شکست، اثری نداشت. استفاده از کامپوزیت packable به روش bulk و با شدت نور ۲mw/cm ۵۰۰ یا کمتر در حفرات به عمق ۴ میلیمتر و یا بیشتر به دلیل عدم حصولDC مناسب توصیه نمیشود.
زمینه و هدف: یکی از فاکتورهای بسیار مهم و حیاتی در به دست آوردن خواص فیزیکی و کارآیی کلینیکی مواد ترمیمی همرنگ دندان، پلیمریزاسیون کافی میباشد. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی میزان سایش کامپوزیتهای سخت شده توسط دستگاه لایت کیور LED (Light Emitting Diodes) و مقایسه آن با سیستمهای لایت کیور هالوژن انجام شد.
روش بررسی:در این مطالعه آزمایشگاهی،۲۰ نمونه کامپوزیت لایت کیور Tetric Ceram رنگ A۳ به ضخامت ۲ میلیمتر و طول و عرض ۱۰ میلیمتر در مولد برنجی، با زمان تابش نور به مدت ۴۰ ثانیه و با فاصله یک میلیمتر از سطح تهیه شد. ۱۰ نمونه توسط دستگاه LED (دیودهای تابنده نور) و ۱۰ نمونه توسط دستگاه هالوژن پلیمریزه شدند. جهت انجام عمل سایش دستگاه سایش با قابلیت اعمال بار ساخته شد. پس از قرارگیری به مدت ۱۰ روز در آب مقطر، نمونهها در دستگاه سایش به ترتیب در دورهای سایشی ۵۰۰۰، ۱۰۰۰۰، ۲۰۰۰۰، ۴۰۰۰۰، ۸۰۰۰۰ و ۱۲۰۰۰۰ سیکل تحت نیروی ۲ کیلوگرم و با سایندهای از جنس کروم کبالت با قطر۱۲/۱ میلیمتر سائیده شد و قبل و بعد از پایان هر دور سایشی توسط ترازوی الکترونیکی با دقت ۴-۱۰ وزن شدند. آزمونهای t وpaired samples t برای بررسی نتایج مورد استفاده قرار گرفت.
یافتهها: میانگین وزن نمونهها در هر دو گروه پس از انواع دورهای سایشی با قبل از سایش تفاوت آماری معنیداری را نشان داد (۰۵/۰P<). در گروه هالوژن دورهای سایشی ۵۰۰۰ و ۱۰۰۰۰ با دورهای سایشی ۴۰۰۰۰، ۸۰۰۰۰ و ۱۲۰۰۰۰ اختلاف معنیداری داشتند. در گروه LED دور سایشی ۵۰۰۰ با ۲۰۰۰۰ و دور سایشی ۲۰۰۰۰ با ۱۲۰۰۰۰ اختلاف معنیداری را نشان داد. میزان سایش در کامپوزیتهای سخت شده توسط نور هالوژن با LED اختلاف معنیداری نداشت (۰۵/۰P>).
نتیجهگیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که دستگاههای LED و هالوژن از نظر مقاومت به سایش ترمیم کامپوزیتی اختلاف معنیداری با یکدیگر نشان نمیدهند.
روش بررسی: در این مطالعه آزمایشگاهی، تعداد ۹۰ روکش استنلس استیل انتخاب شد. پس از مانت روکشها درون مولد، نمونهها به سه گروه ۳۰ تایی (F-E-S) تقسیم شدند. در گروه S (سندبلاست) سطح نمونهها با دستگاه سندبلاست داخل دهانی به مدت ۵ ثانیه سائیده شدند. در گروه E (اچ) از ژل اسیدی جهت اچکردن سطح باکال نمونهها به مدت ۵ دقیقه استفاده شد و در گروه F (فرز) سطح نمونهها با فرز فیشورالماسی خشن گردید. پس از آمادهسازی نمونهها، هر گروه بر مبنای نوع ماده ادهزیو به کار رفته، به سه زیر گروه ۱۰ تایی (P-AB-SB) تقسیم شد. در زیر گروه SB از ماده Single Bond در زیر گروه AB از ماده All Bond۲ و در زیر گروه P از ماده Panavia طبق دستور کارخانه سازنده استفاده شد. پس از باند کامپوزیت، نمونهها در رطوبت ۱۰۰% در درجه حرارت ۳۷ درجه سانتیگراد در انکوباتور قرار گرفتند. سپس میزان استحکام باند برشی کامپوزیت هرکدام از گروهها با استفاده از آزمون Shear در دستگاه Zwick با سرعت کراسهد ۵/۰ میلیمتر در دقیقه محاسبه گردید. برای تحلیل دادهها از آنالیز واریانس دو عاملی ANOVA یک متغیره با ضریب اطمینان ۹۵% استفاده و ۰۵/۰p< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: تأثیر متقابل آماری بین دو عامل روش آمادهسازی سطح روکش و ماده ادهزیو مشاهده نشد (۰۵/۰P>)، بنابراین هر عامل به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفت. بین میانگین استحکام باند برشی کامپوزیت در استفاده از سه نوع ادهزیو، همچنین بین میانگین استحکام باند برشی کامپوزیت با استفاده از سه نوع روش آمادهسازی اختلاف معنیداری مشاهده نشد (۰۵/۰P>).
نتیجهگیری: با توجه به نتایج مطالعه حاضر، به دلیل این که کاربرد ماده ادهزیو Single Bond آسان است و استفاده از روش آمادهسازی فرز احتیاج به تجهیزات نداشته و مقرون به صرفه نیز میباشد، این ماده ادهزیو و روش آمادهسازی میتواند در ونیر کردن کامپوزیت به روکش استنلس استیل در دندانپزشکی کودکان به عنوان انتخاب اول محسوب گردد.
زمینه و هدف: امروزه استفاده از ترمیمهای ترکیبی آمالگام- کامپوزیت در دندانهای خلفی به منظور کاهش مشکلات ترمیمهای آمالگام یا کامپوزیت به تنهایی توصیه میشود. نظر به این که در ترمیمهای ترکیبی ریزنشت بین دو ماده از اهمیت بالایی برخوردار است، تحقیق حاضر با هدف ارزیابی اثر یک سمان چسبنده جدید به نام Rely-X ARC بر میزان ریزنشت فصل مشترک دو ماده مزبور انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی ۲۴ دندان پرهمولر سالم ماگزیلا که به تازگی کشیده شده بودند، انتخاب شدند. پس از انجام تراشهای مزیالی و دیستالی و متراکم کردن آمالگام تا ۲ میلیمتری سرویکالی حفرات، دندانها به طور تصادفی در ۴ گروه ۱۲ تایی به صورت زیر قرار داده شدند. در گروه اول بلافاصله کامپوزیت رزین قرار گرفت. در گروه دوم پس از کاربرد سمانARC Rely-X، کامپوزیت رزین قرار داده و کیور شد. در گروههای ۳ و ۴، ۲۴ ساعت پس از متراکم کردن آمالگام به ترتیب بدون کاربرد سمان و با کاربرد آن کامپوزیت رزین قرارداده و کیور شد. پس از انجام عملیات سیکل حرارتی، نمونهها برای بررسی میزان ریزنشت با تکنیک نفوذ رنگ (dye penetration) آماده شدند. سپس درجات نفوذ رنگ تعیین و با استفاده از آزمون آماری کروسکال والیس مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفته و ۰۵/۰p< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: فراوانی درجات نفوذ رنگ از بیشترین به کمترین به ترتیب در گروههای ۳، ۲، ۱ و۴ به دست آمد. بررسی نتایج حاصل از رتبهبندی نفوذ رنگ اختلاف معنیداری در میزان ریزنشت بین گروهها نشان نداد (۰۵/۰P>).
نتیجهگیری: هیچکدام از شرایط مورد آزمایش به طور کامل از ریزنشت بین دو ماده آمالگام و کامپوزیت جلوگیری نکردند که این مسئله ممکن است به عوامل مختلفی مانند نوع سمان رزینی به کار رفته و عدم توانایی اتصال کافی بین دو ماده آمالگام و کامپوزیت ارتباط داشته باشد.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی- تحلیلی مقطعی، دستگاههای لایتکیور ۲۴۰ مطب دندانپزشکی شهر تهران به طور تصادفی مورد بررسی قرار گرفتند. شدت اشعه توسط دستگاه رادیومتر و میزان دبری جمع شده روی fan دستگاه و وجود خراش یا ترک بر روی فیلتر از طریق بررسی و مشاهده مستقیم دستگاه ثبت شد. سن دستگاه، تعداد دفعات تعویض لامپ و رضایت دندانپزشک از دستگاه از طریق پرسش از افراد در فرمهای مخصوصی درج گردید. دادهها به کمک نرمافزار SPSS و با استفاده از آزمون ضریب همبستگی اسپیرمن و آزمون t مورد تحلیل آماری قرار گرفتند. ۰۵/۰>P به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: شدت اشعه ۸/۵۳% دستگاهها بیشتر از mW/cm۲ ۳۰۰ بود که این شدت اشعه مطلوب میباشد. شدت اشعه ۴/۳۰% دستگاهها بین mW/cm۲ ۲۰۱ تا ۳۰۰ و شدت اشعه ۸/۱۵% از دستگاههای لایت کیور mW/cm۲ ۲۰۰ و کمتر از آن بود. در ضمن بین میزان نور خروجی دستگاه با افزایش سن دستگاه و یا افزایش دفعات تعویض لامپ، یا خش دار بودن فیلتر و یا افزایش دبری بر روی fan رابطهای منفی وجود داشت.
نتیجهگیری: طبق یافتههای این مطالعه شدت اشعه دستگاههای لایت کیور در ۲/۴۶% مطبهای دندانپزشکی برای کیورینگ مناسب نبوده و از آنجایی که با افزایش سن دستگاه و یا افزایش دفعات تعویض لامپ و یا افزایش میزان دبری بر روی fan دستگاه و یا وجود خراش بر روی فیلتر از شدت اشعه کاسته میشود، بنابراین کنترل منظم کیفیت این دستگاهها از اهمیت ویژهای برخوردار است.
روش بررسی: در این تحقیق تجربی آزمایشگاهی جهت بررسی ریز نشت از روش نفوذ رنگ در حفرات کلاس پنج در ۴۸ دندان پرمولر کشیده شده سالم انسان استفاده شد. دندانها براساس استفاده از ماده آشکارساز پوسیدگی Seek و ماده ضدعفونی کننده حفره Consepsis liquid به ۴ گروه تقسیم شدند. در گروه ۱ آشکارساز پوسیدگی و در گروه ۲ محلول ضدعفونی کننده حفره روی سطوح عاجی به کار رفت. در گروه ۳ از هر دو ماده روی سطح عاج استفاده و گروه ۴ به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شد. در همه گروهها ماده باندینگ عاجی PQ۱ وکامپوزیت Amelogen Universalمورد استفاده قرار گرفت. ریزنشت در کف جینجیوال نمونهها با بررسی نفوذ رنگ اندازهگیری شد. دادهها توسط آزمون Kruskall Wallis و مقایسه چندگانه Dunn مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. ۰۵/۰P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: گروه دوم کمترین میزان ریزنشت و گروه چهارم، بیشترین میزان ریزنشت را نشان دادند، اما آنالیز آماری هیچ تفاوت معنیداری بین ۴ گروه مورد مطالعه نشان نداد.
نتیجهگیری: به کار گرفتن ماده آشکارساز پوسیدگی Seek و محلول ضدعفونی کننده حفره Consepsis liquid، تأثیری بر توانایی تطابق رزینهای چسبنده عاجی ندارد.
روش بررسی: در این تحقیق تجربی آزمایشگاهی از دو دستگاه هالوژنه Coltolux ۵۰ با توان تابش mW/cm۲ ۳۳۰ و Optilux ۵۰۱ با توان تابش mW/cm۲ ۱۰۳۰- ۱۰۰ و یک دستگاه LED با توان تابش mW/cm۲ ۶۲۰ استفاده شد. دستگاه هالوژنه Optilux ۵۰۱ با دو روش پخت استاندارد و Ramp مورد استفاده قرار گرفت. در روش پخت استاندارد از توان mW/cm۲ ۸۲۰ و در روش Ramp از توان mW/cm۲ ۱۰۳۰- ۱۰۰ استفاده شد. آزمایشها بر روی دو نوع کامپوزیت هایبرید (Tetric ceram) و نانوفیلد (Filteke supreme) انجام شد. از هر کامپوزیت سه نمونه با روشهای مختلف پخت شد، سپس درجه تبدیل آنها به روش FTIR اندازهگیری گردید. دادهها توسط آزمونهای واریانس یک طرفه و دو طرفه و مقایسه چندگانه توکی موردتجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. ۰۵/۰P< به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: کامپوزیت هایبرید تتریک سرام درجه تبدیل بالاتری نسبت به کامپوزیت نانوفیلد سوپریم نشان داد. Optilux ۵۰۱ و LED تأثیر معنیداری در DC تتریک سرام نداشت، ولی Coltolux ۵۰ پلیمریزاسیون پایینتری ایجاد کرد. میزان درجه تبدیل کامپوزیت تتریک سرام در همه دستگاهها به طور معنیداری بیشتر از سوپریم بود (۰۵/۰P<). سوپریم در روشهای مختلف پخت تفاوت معنیداری در DC نداشت.
نتیجهگیری: بر طبق یافتههای این مطالعه درجه تبدیل در کامپوزیت هایبرید بیشتر از نانوفیلد بود. دستگاههای هالوژنه با شدت بالا و همچنین دستگاه LED به طورمعنیداری باعث بهبود درجه تبدیل کامپوزیت هایبرید در مقایسه با دستگاه کانونشنال Coltolux ۵۰ میشوند.
زمینه و هدف: محصولات بلیچینگ با مکانیسم اکسید کنندگی به عنوان یک ماده شیمیایی میتوانند اثرات جانبی بر روی بافتهای نرم و سخت و مواد ترمیمی موجود در حفره دهان داشته باشند. هدف از مطالعه حاضرارزیابی اثر دو نوع ژل بلیچینگ با غلظتهای ۱۵% و ۳۵% به ترتیب به عنوانhome و
in office bleaching بر روی ریز سختی و توپوگرافی سطح کامپوزیت رزین می باشد.
روش بررسی: در این مطالعه آزمایشگاهی، ۷۵ نمونه از کامپوزیت (۳M) Z۱۰۰ به شکل دیسک به ضخامت ۲ میلیمتر و قطر ۵ میلیمتر تهیه شد. نمونهها به طور تصادفی در سه گروه باروشهای آمادهسازی به شرح زیر قرار گرفتند: گروه۱ آب مقطر، گروه۲ کارباماید پراکساید ۱۵% به مدت ۶ ساعت در روز طی سه هفته و گروه۳ کارباماید پراکساید ۳۵% به مدت ۳۰ دقیقه در هفته طی سه هفته. پس از آن ریزسختی نمونهها در مقیاس Vickers در سه نقطه از هر نمونه اندازهگیری و ثبت گردید. از هر گروه ۸ نمونه نیز به طور تصادفی، جهت ارزیابی تغییرات مورفولوژی سطح توسط میکروسکوپ الکترونی انتخاب شد. پس از جمعآوری دادهها، جهت آنالیز آماری از آزمونهای One Way ANOVA و Duncan با ۰۵/۰> P به عنوان سطح معنیداری استفاده شد.
یافتهها: بیشترین میزان ریز سختی در گروه کارباماید پراکساید۱۵% (۸۷/۱ ± ۴۳/۸۴) و کمترین میزان در گروه کارباماید پراکساید۳۵% (۷۷/۱ ± ۱۴/۷۶( حاصل شد. تفاوت بین میانگین ریز سختی گروههای home bleaching و کنترل (۱و۲) معنیدار نبود (۲۴/۰ =P). ولی بین سایر گروهها (۱و۳) و (۲و۳) تفاوت معنیدار وجود داشت (۰۰۲/۰>P). در بررسی میکروسکوپ الکترونی تغییری در توپوگرافی سطح از نظر وجود ترک و شکاف پس از درمان بلیچینگ مشاهده نشد.
نتیجهگیری: براساس نتایج مطالعه حاضر in-office bleachingباعث کاهش ریز سختی سطح کامپوزیت میشود.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دندانپزشکی میباشد.
طراحی و برنامه نویسی: یکتاوب افزار شرق
© 2025 , Tehran University of Medical Sciences, CC BY-NC 4.0
Designed & Developed by: Yektaweb